✨[ بازی با عشق / play with love ]✨
#پارت_۳✅️
کوک: از جینا چخبر
ته: هیچی فردا با اولین پرواز میاد کره
کوک: هنوز حافظه اش رو ب دست نیاورده؟
ته: ن. همون بهتر ک نیاره اگ بفهمه کل زندگیش دروغ بوده دیگ با من نمونه و عروسی هم کنسل میکنه
کوک: عجب... ع تهیونگ
تهیونگ: هوم؟
کوک: خب.. ببین... این میرا ک خاهره جیناس... این فک کرده این جینا مرده... درصورتی ک فقد حافظشو از دست داده... اگ میرا ببینتش ک بد میشه
تهیونگ: کثافت ت رفتی خاهره اینو اوردی؟
کوک: بابا من هواسم نبود بعدشم بد چیزی نیس ک
تهیونگ: کوک خیلی بیشعوری الن من چ گوهی بخورم
کوک: ببین میرا ک این جینا رو چندساله ندیده پس فقد ب ی شباهت میگیره ماعم خدمونو میزنیم ب اون راه
تهیونگ: هوفف.. باش.. الن میخای باهاش چیکار کنی؟
کوک: امتحانش میکنم
تهیونگ: شیطون میخای چیکار کنی😂
کوک: یااا... یکم اذیتش میکنم همین
تهیونگ: باش برو😂
رفتم تو اتاق خاب
تا من وارد شدم ترسید و از رو تخت بلند شد
کوک: چته چرا ترسیدی؟
هیچی نگفت و رف عقب
رفتم جلو و اونم هی میرف عقب تا اینک خرد ب دیوار
دستمو گذاشتم کنار دیوار
کوک: ت از من میترسی درسته؟
بازم چیزی نگف
کوک: زبون نداری؟
هیچی نمیگفت. صدای ضربان قلبشو میشنیدم
کوک: فعلا بات کاری ندرم ولی ب موقش میام سراغت
ازش دور شدم و رفتم و درو بستم
میرا ویو*
وقتی از اتاق رف بیرون زدم زیره گریه
تا کی قرار بود این وضع ادامه پیدا کنه
انقد گریه کردم ک چشام قرمز شد
دره اتاق واز شد و جونگ کوک با ی ظرف غذا وارد شد
بهم نگاه کرد
کوک: چته چرا گریه کردی😐
با چشای گریون نگاش کردم
ظرف غذا رو گذاشت جلوم
رفتم عقب
کوک: بخور
دست ب غذا نزدم
کوک: چندسالته؟
میرا: ب.. بیست
کوک: چ عجب صدات در اومد
میرا: میشه .. ب... ب.. بزاری برم؟
کوک: عااا... معلومه ک ن. پدرت شرطو باخته. ت دیگ مال منی
ینی من دیگ هیچوقت ازاد نمیشدم..؟
با گریه نگاش کردم
رفت از اتاق بیرون و درو روم قفل کرد
اشک از چشام ریخت پایین
کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون
نباید دلم براش میسوخت
تو این همه سال هیچوقت پیش نیومده بود ک دلم واس کسی بسوزه
ولی نگاه مظلومانش اذیتم میکرد
سرمو تکون دادم ک این فکرا از سرم بپره
باید مث همیشه سرد باشم
تهیونگ: کوک.. کجایی
کوک: اینجام چیشده
تهیونگ: امشب اصن حالم خب نیس...
دیدم ی لیوان مشروب دستشه
فهمیدم مست کرده
کوک: برو بشین
رفتیم تو تراش نشستیم
منم ی لیوان برداشتم و واس خدم ریختم و خردم
مشروب خردن باعث میشد درد هامو فراموش کنم
انقد خردم ک نمیتونستم رو پا وایسم
هیچی حالیم نمیشد
سیگارو روشن کردم و کشیدم
تهیونگ: ودف کوک حدس بزن چیشد😂
کوک: هوم چیشد؟ 😄
تهیونگ: فک کنم زدم جینا رو حامله کردم😂
کوک: جدی میگی؟ 😂
تهیونگ: اره همش داره بالا میاره😂
کوک: ریدی داداش🤣
فقط میخندیدیم
انقد مست بودم ک اصن نمیتونستم از جام پشم
تهیونگ: داداش ت زیاد از منم مست کردی انگار
کوک: من میرم استراحت کنم... جر... فعلا خدافظ😂
بلند شدم و لنگون لنگون رفتم سمت اتاق
وارد اتاق میرا شدم
با دیدن قیافه ی مستم شوکه شد
کوک: بدجوری مستم مگ نه؟ 😂
رفتم سمتمش
___________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
کوک: از جینا چخبر
ته: هیچی فردا با اولین پرواز میاد کره
کوک: هنوز حافظه اش رو ب دست نیاورده؟
ته: ن. همون بهتر ک نیاره اگ بفهمه کل زندگیش دروغ بوده دیگ با من نمونه و عروسی هم کنسل میکنه
کوک: عجب... ع تهیونگ
تهیونگ: هوم؟
کوک: خب.. ببین... این میرا ک خاهره جیناس... این فک کرده این جینا مرده... درصورتی ک فقد حافظشو از دست داده... اگ میرا ببینتش ک بد میشه
تهیونگ: کثافت ت رفتی خاهره اینو اوردی؟
کوک: بابا من هواسم نبود بعدشم بد چیزی نیس ک
تهیونگ: کوک خیلی بیشعوری الن من چ گوهی بخورم
کوک: ببین میرا ک این جینا رو چندساله ندیده پس فقد ب ی شباهت میگیره ماعم خدمونو میزنیم ب اون راه
تهیونگ: هوفف.. باش.. الن میخای باهاش چیکار کنی؟
کوک: امتحانش میکنم
تهیونگ: شیطون میخای چیکار کنی😂
کوک: یااا... یکم اذیتش میکنم همین
تهیونگ: باش برو😂
رفتم تو اتاق خاب
تا من وارد شدم ترسید و از رو تخت بلند شد
کوک: چته چرا ترسیدی؟
هیچی نگفت و رف عقب
رفتم جلو و اونم هی میرف عقب تا اینک خرد ب دیوار
دستمو گذاشتم کنار دیوار
کوک: ت از من میترسی درسته؟
بازم چیزی نگف
کوک: زبون نداری؟
هیچی نمیگفت. صدای ضربان قلبشو میشنیدم
کوک: فعلا بات کاری ندرم ولی ب موقش میام سراغت
ازش دور شدم و رفتم و درو بستم
میرا ویو*
وقتی از اتاق رف بیرون زدم زیره گریه
تا کی قرار بود این وضع ادامه پیدا کنه
انقد گریه کردم ک چشام قرمز شد
دره اتاق واز شد و جونگ کوک با ی ظرف غذا وارد شد
بهم نگاه کرد
کوک: چته چرا گریه کردی😐
با چشای گریون نگاش کردم
ظرف غذا رو گذاشت جلوم
رفتم عقب
کوک: بخور
دست ب غذا نزدم
کوک: چندسالته؟
میرا: ب.. بیست
کوک: چ عجب صدات در اومد
میرا: میشه .. ب... ب.. بزاری برم؟
کوک: عااا... معلومه ک ن. پدرت شرطو باخته. ت دیگ مال منی
ینی من دیگ هیچوقت ازاد نمیشدم..؟
با گریه نگاش کردم
رفت از اتاق بیرون و درو روم قفل کرد
اشک از چشام ریخت پایین
کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون
نباید دلم براش میسوخت
تو این همه سال هیچوقت پیش نیومده بود ک دلم واس کسی بسوزه
ولی نگاه مظلومانش اذیتم میکرد
سرمو تکون دادم ک این فکرا از سرم بپره
باید مث همیشه سرد باشم
تهیونگ: کوک.. کجایی
کوک: اینجام چیشده
تهیونگ: امشب اصن حالم خب نیس...
دیدم ی لیوان مشروب دستشه
فهمیدم مست کرده
کوک: برو بشین
رفتیم تو تراش نشستیم
منم ی لیوان برداشتم و واس خدم ریختم و خردم
مشروب خردن باعث میشد درد هامو فراموش کنم
انقد خردم ک نمیتونستم رو پا وایسم
هیچی حالیم نمیشد
سیگارو روشن کردم و کشیدم
تهیونگ: ودف کوک حدس بزن چیشد😂
کوک: هوم چیشد؟ 😄
تهیونگ: فک کنم زدم جینا رو حامله کردم😂
کوک: جدی میگی؟ 😂
تهیونگ: اره همش داره بالا میاره😂
کوک: ریدی داداش🤣
فقط میخندیدیم
انقد مست بودم ک اصن نمیتونستم از جام پشم
تهیونگ: داداش ت زیاد از منم مست کردی انگار
کوک: من میرم استراحت کنم... جر... فعلا خدافظ😂
بلند شدم و لنگون لنگون رفتم سمت اتاق
وارد اتاق میرا شدم
با دیدن قیافه ی مستم شوکه شد
کوک: بدجوری مستم مگ نه؟ 😂
رفتم سمتمش
___________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۸.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.